پيام
+
يه شوخي از دوران دفاع مقدس:داخل چادر، همه بچهها جمع بودند. ميگفتند و ميخنديدند. هر كسي چيزي ميگفت و به نحوي بچهها را شاد ميكرد.فقط يكي از بچهها به قول معروف رفته بود تو لاك خودش! ساكت گوشهاي به كوله پشتي اش تكيه داده بود و حالتي فكورانه به خود گرفته بود.گويي در بحر تفكر غرق شده بود!هركس چيزي ميگفت و او را آماج كنايهها و شوخيهاي خود قرار ميداد!

♥ ح. بالايي
90/11/6

پلاكهاي رقصان
اما او بيخيال از آنچه ميگفتيم، نشسته بود.
يكباره رو به جمع كرد و گفت: 'شوخي بسه! اگه خيلي حال دارين به سووال من جواب بدين.' همه بچه ها تعجب كردند كه از آن آدم ساكت، اين نوع صحبت كردن بعيد بود.
پلاكهاي رقصان
بعد هم گفت: 'به هر كسي كه جواب درست بده جايزه ميدم.'
بچهها هنوز گيج بودند و به هم نگاه ميكردند كه گفت: 'آقايون افضل الساعات (بهترين ساعت ها) كدام است؟'
پچ پچ بچهها بلند شد.
به هم نگاه ميكردند.
سووال خيلي جدي بود.
يكي از بچهها گفت: 'قبل از اذان، دل نيمه شب، براي نماز شب و او با لبخندي گفت: 'اشتباه فرمودين.'
پلاكهاي رقصان
ديگري گفت: 'به نظر من اذان صبح وقت نماز.'
و هر كدام از بچه ها ساعتي خاص را براساس ادراكات، اطلاعات و برداشتهاي خود گفتند اما هيچكدام صحيح نبود.
نيم ساعتي از شروع بحث گذشته بود و هر كسي چيزي ميگفت و جواب او همچنان 'نه' بود.
پلاكهاي رقصان
در پايان او با لبخندي زيبا گفت: 'از نظر بنده بهترين ساعت ها، ساعتي است كه ساخت وطن باشد و دست 'كوارتز'، 'سيتي زن' و 'سيكو پنج' رو از پشت ببنده! و بعد هم با خنده از جا بلند شد و رفت تا خودش را براي نماز ظهر آماده كند.
افسونگر.
خيلي جالب بود...كلي خنديدم در اولين شب ماه ربيع مارا شاد كرديد.
پلاكهاي رقصان
:)خدا رو شكر كه خوشحال شديد خانم افسونگر:)
پلاكهاي رقصان
منبع: كتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعي ها) نوشته سيد مهدي فهيمي
مغان رعنا
دير رسيدم اما بگذر حرف دلم را بزنم کي به انها ارزش ميدهد بجز خدا
پلاكهاي رقصان
آنها ارزشمند هر دو جهانند...درسته كه شايد بعضي جاها در حقشون اجحاف بشه ولي مسلما همه مون قائل به ارزششون هستيم.
پلاكهاي رقصان
:)