پيام
+
از سنگر دويد بيرون. بچه ها دور ماشين جمع شده بودند. رفت طرفشان. گفتم« بيا پدر جان. اينم حاج حسين.» پيرمرد بلند شد، راه افتاد. يک دفعه برگشت طرف من. پرسيد « چي صداش کنم؟» گفتم « هرچي دلت مي خواد.» تماشايشان مي کردم. حاج حسين داشت با راننده ي ماشين حرف مي زد. پيرمرد دست گذاشت روي شانه اش. حاجي برگشت، هم ديگر را بغل کردند. پيرمرد مي خواست پيشانيش را ببوسد، حاجي مي خنديد، نمي گذاشت. خمپاره افتاد.<br>

خادمة الشهدا
91/2/4

پلاكهاي رقصان
يک لحظه، همه خوابيدند روي زمين. همه بلند شدند؛ صحيح و سالم. غير از حاجي.اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلک.
ياسيدالکريم
احسنتم
محمد جواد س
اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلک
پلاكهاي رقصان
ممنونم جناب يا سيد الكريم
پلاكهاي رقصان
ان شاءالله...
اميد...
بعضي وقتها كه در گيرو دار شك و دودلي به نفس نفس ميفتم چقدر با اين حرفها آرام ميشم..چقدر عارف ميشم..چقدر عاشق ميشم....خيلي ممنونم....اين احساس رو مديون شهدا هستم...و شمايي كه يادشون رو زنده نگه ميدارين
اميد...
با همين كلمات چقدر ميشه به نيچه و سارتر و راسل و .......گير داد
اميد...
و بهشون خنديد(يواشكي)
پرورش ديني
اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلک.
پلاكهاي رقصان
خواهش ميكنم جناب اميد ممنون از توجهتون.التماس دعا
همسايه خورشيد
ممنون از فيد ارزشمندتون
پلاكهاي رقصان
خواهش ميكنم جناب پاكدل.ممنون از توجهتون.