شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ بار اولم بود که مجروح مي‌شدم و زياد بي‌تابي مي‌کردم يکي از برادران امدادگر بالاخره آمد بالاي سرم و با خونسردي گفت:«چيه، چه خبره؟»تو که چيزيت نشده بابا! تو الان بايد به بچه‌هاي ديگر هم روحيه بدهي آن وقت داري گريه مي‌کني؟! تو فقط يک پايت قطع شده! ببين بغل دستي است سر نداره هيچي هم نمي‌گه، اين را که گفت بي‌اختيار برگشتم و...
چشمم افتاد به بنده خدايي که شهيد شده بود!بعد توي همان حال که درد مجال نفس‌کشيدن هم نمي‌داد کلي خنديدم و با خودم گفتم عجب عتيقه‌هايي هستند اين امدادگرا.
هه... خدايا
روزگاران غريبي داشتيد...!
اشک و لبخند ....
اشک و لبخند قافيه يک روز نيمه ابري است همان موقع که مي بارد و همان موقع مي تابد...!
اشک...لبخند..
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top