سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/6/15
2:50 عصر

چند قدم جلو...چند قدم عقب...(!)

بدست شبخیز در دسته

لحظه ها را میشمارم...نه...!نمیشمارم...لحظه ها را از دست زمان می قاپم...به زور می کشمشان از دل زمان بیرون تا بگذرند...تا سریع بگذرند....باید بگذرند...

***************

منتظرم...چند روز بیشتر نمانده...میخواهم اینبار را دیگر زیر قولم نزنم...قرار گذاشته ام...با خودش...خودش گفته بهترین موقع است...خودش وعده داده...فقط چند روز...........فقط................

***************

آه خسته ام...از دست این ثانیه های لجباز...انگار همه دست به یکی کرده اند من  به قرارم نرسم...خدایا...خودت کمکم کن...

بلاخره تمام شد...انتظارم را میگویم...عجب بوی خوشی.........به به...حقا که بهترین موقع است...

                                                   "السلام علیک یا شهر الرمضان"

شروع شد...

نقطه ی آغاز...

شب اول...

خدایا شکرت....شکرت...قول میدهم قولم اینبار قول باشد...

***************

ده قدم جلو...چهار قدم عقب...

خدا...خدا...خدا............نمیدانم چرا باز هم قولم نامردانه از کار درآمد...

پشیمانم...پناهم ده....العفو...العفو...

***************

شش قدم جلو...دو قدم عقب...

یا رب ارحم ضعف بدنی....خدایااااا.....ضعیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــفم....ضعیفم............

خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا...ببخش...

***************

نه قدم جلو...سه قدم عقب....

الهی....الـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهی...امانم بده....امان...امان...امـــــــــــــــــــــــــــــــــان...رهایم نکن...

نفس نفس میزنم برای همان شب موعودت...آرام و قرار ندارد دلم...برای همان شبی که قرآنت را نازل کردی....و هزار ماه را در برابرش هیچ خواندی....لیلة القدر خیر من الف شهر...

من هم می آیم با همه ی رو سیاهیم...

***************

صد قدم جلو....ده قدم عقب...

دیگر روی حرف زدن ندارم...همینجا همه چیز را رها میکنم....میدانم دیگر لایق بخششت نیستم...میدانم دیگر نمیخواهی ام...

ظلمت نفسی...................

موعد قرارمان هم گذشت و هنوز....

ولی...الهــــــــــــــــــی و ربــــــــــــــــی من لی غیرک.....الهی....الهی.............

ای پرورش دهنده ی من....جز تو که را دارم که رو به سویش آرم....؟!!!!!!!!!!!

فبعزتک یا سیدی و مولای اقسم صادقا لئن ترکتنی ناطقا و اضجن الیک بین اهلها ضجیج الاملین....و لاصرخن الیک صراخ المستصرخین....

بی پناهم....خسته ام....گنه کارم....

یا رب...یا رب...یا رب.....

دستم را بگیر............

باز هم می آیم...می آیم.... ولی اینبار را بدون عقب نشینی....

***************

هزار قدم جلو........هیچ قدم عقب...............